۞جوانان دارالولایه سیستان۞

ولایة علی بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی

درباره ما


این وبلاگ فقط بخاطربرجاماندن نام دارالولایه سیستان درذهن شماعزیزان است.سیستان راازاین روی دارالولایه نام گذاری کرده اندکه درزمان معاویه لعنت الله دستور دادتامولایمان امام علی (ع)برروی منابرسبع لعن کنندولی مردومانی عاشق اهلبیت (ع) ازخطه سیستان این ننگ بزرگ راقبول نکردنندکه داستان درازدارد

نویسندگان

موضوعات مطالب

پیوندهای روزانه

لینک های ویژه

دیگر امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 2910
بازدید کل : 619623
تعداد مطالب : 433
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

لینک دوستان وبگاه


 تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوانان دارالولایه سیستان و آدرس h.alamdar.z.LXB.ir لینک نمایید..یاعلی





آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...

 كودكی كه در آتش نسوخت!

در زمان حضرت عیسى(علیهالسلام)، زنى صالح و عابد، زندگی می كرد. وی وقتی زمان نماز فرا مىرسید، هر كارى كه داشت رها و به نماز مشغول مىشد. روزى هنگام پختن نان، مؤذّن بانگ نماز فرا داد. زن نان پختن را رها كرد و به نماز مشغول شد؛ چون به نماز ایستاد،

شیطان در وى وسوسه كرد كه: «تا تو از نماز فارغ شوى، نانها همه میسوزند.» زن به دل جواب داد: اگر همه نانها بسوزد بهتر است كه روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد.

بار دیگر شیطان وسوسه كرد كه: پسرت در تنور افتاد و سوخت، زن در دل جواب داد: اگر خداى متعال قضا را بر این قرار داده كه من در حین نماز و پسرم به آتش دنیا بسوزد؛ من به قضاى خداى تعالى راضى هستم و از نماز فارغ نمىشوم كه خداوند خود، فرزندم را از آتش نگاه دارد.

شوهر زن به خانه آمد، زن را در حال نماز دید، و نانها را در حالی كه نسوخته بودند در تنور دید. و فرزندش را دید كه در آتش بازى می كند و یك تار مویش نیز نسوخته است، و به قدرت خداوند، آتش بر وى بوستان گشته است.

 

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در دو شنبه 14 اسفند 1391 |

 

صفت دوزخ
خدای تعالی می فرماید: «و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم» یعنی « به درستی که دوزخ جایگاه کافران است که همه آنها در آن جمع شوند و برای دوزخ هفت در است که از هر دری طایفه ایی را در آورند.»
حق سبحانه و تعالی به موسی خطاب کرد که : ای موسی! دوزخ را هفت طبقه آفریدیم در هر طبقه، هفتاد هزار کوشک از آتش است و در هر کوشکی، هفتاد هزار خانه از آتش است. و درازی و پهنای هر تابوتی هفت برابر دنیا می باشد. و در هرتابوتی هفتاد هزار عقرب و هفتاد هزار مار است. و هر ماری به بزرگی کوه سیناست.
ای موسی بدان و آگاه باش که همه غافلان، بخیلان، زناکاران، رباخواران، شراب خواران، سخن چینان و دروغ گویان را در آن جمع گردانم و در آن خانه ها در آورم و برایشان مارها و کژدمان مسلط گردانم که ایشان را بگزند تا بدانند کتابهایی که خدای تعالی فرستاده بر حق بوده و جمله پیغمبران بر حق بودند.
یا موسی می خواهی که باز هم صفت دوزخ را بگویم؟ موسی گفت: بلی پروردگار! جواب آمد که یا موسی بدان و آگاه باش که دوزخ را هفت طبقه در زیر یکدیگر آفریدیم، چنانچه هفت آسمان و زمین را در کوچکترین طبقه آن اندازند چنان باشد که انگشتری را در دریای محیط انداخته باشند.
بار دیگر خطاب رسید که: ای موسی اگر دستور دهم تا یک شخص از جهنم بیرون آید و در مشرق باشد تمام اهل مغرب از گرمی آتش آن بمیرند. ای موسی بدان و آگاه باش که احوال و عقوبت اهل جهنم را از هزار یکی با تو بیان نکردم.
حضرت رسول(ص) رویات است که فرموده: در شب معراج خدای تعالی دوزخ را بر من عرضه کرد، جمعی از ملائکه دوزخ را با هیبت زیاد دیدم که هر یک گرزی از آتش در دست داشتند و اهل دوزخ را عذابی سخت می کردند، قومی را لبهایشان را می بریدند و قومی را پشت و پهلویشان را داغ می کردند و بعضی را زنجیرها و غلهای آتشین در گردن نهاده بودند.
و نیز از حضرت رسول(ص) منقول است که فرمود: روزی از برادرم جبرئیل احوال جهنم را پرسیدم در جواب من گفت: ای محمد! به آن خدایی که تو را به رسالت برای خلق فرستاده که اگر یک زره گرمی آتش دوزخ بر زمین بیفتد هر چه در زمین است همه را بسوزاند و همه ی آبها و غذاها را تلخ کند. و اگر جامه جهنمیان را در میان آسمان و زمین بیاویزند اهل مشرق و مغرب، همه از بوی گند آن بمیرند.
( سراج القلوب، ص125)
دوزخ سوزان و پر مار آفرید           از برای کافر زشت پلید
هم برای فاسقان و فاجران              اندرو باشد عذابی بس شدید 
جهنم با هفتاد هزار مهار آورده می شود
در تفسیر برهان است که: چون آیه ی « وجیی ءَ یومئذ بجهنم» نازل شد صورت حضرت رسول اکرم(ص) تغییر کرد به طوری که بر همه نمایان شد. این حالت حضرت برای اصحاب بزرگ آمد و برایشان سخت گذشت؛ یکی از آنان به خدمت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب رفت و عرض کرد: از تغییر کردن حال حضرت رسول الله(ص) معلوم می شود که خبر تازه ای است. جناب امیر علیه السلام آمد و عرض کرد:
پدر و مادرم فدایت یا رسول الله امروز چه پیش آمدی شده است؟ فرمود: جبرئیل لیه السلام آمد و آیه « وجیی ءَ یومئذ بجهنم» را خواند ( یعنی جهنم آورده می شود). حضرت علی علیه السلام گفت: عرض کردم: جهنم چگونه آورده می شود؟ فرمود: در حالتی آورده می شود که با هفتاد هزار مهار کشیده می شود و هر مهاری را هم هفتاد هزار ملک گرفته و در دست هر ملکی پتکی از آهن؛ پس آن را با مهارها و زنجیرهایش می کشند و برای آن پاهای کلفت و محکمی است که هر پایی به مسافت هزار سال راه از سالهای دنیا است و دارای سی هزار سر است. در هر سری سی هزار دهن و در هر دهنی سی زهار دندان و هر دندانی سی هزار برابر کوه احد و در هر دهن دولب است و هر لبی مطابق یک طبقه دنیا و در هرلبی زنجیزی است که هففتاد زهار ملک آن را می کشند که اگر خدا امر فرماید که همه دنیا و آسمانها را و آنچه در آنها و در بین آنهاست لقمه کند و فرو برد هر آینه برایش آسان باشد.
در آن هنگام جهنم جزع و فزع نماید و با خوف و ترسی کشیده شود و همه ترسش از خدای تعالی است، پس از آن گوید: ای ملائکه پروردگارم شماها را قسم می دهم آیا می دانید که خدا چه اراده دارد با من بکند، آیا من گناهی کرده ام که مستوجب عذاب شده ام؟ همه ملائکه گویند: ای جهنم! ما هم بی اطلاع هستیم. جهنم می ایستد و شیهه می زند و اضطراب می کند و شرارع آتش از آن می جهد که اگر رها شود و جلوگیری نشود همه اهل محشر را می سوزاند، همه اینها از ترس الهی است.
آنگاه از جانب حضرت حق ندا آید که: آرام باش ای جهنم بر تو باکی نیست؛ من تو را خلق نکردم که عذاب کنم تو را برای عذاب و شکنجه دیگران آفریدم.
(تفسیر برهان، ج4، ص459.)
موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در یک شنبه 13 اسفند 1391 |

 

1- خیر دنیا و آخرت

پيامبر صلى الله عليه و آله:

إِنَّ رَجُلاً أَتى سَيِّدَنا رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّه عَلِّمنى خُلقا يَجمَعُ لى خَيرَ الدُّنيا وَالخِرَةِ فَقالَ صلى الله عليه و آله : لاتَكذِب؛

مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.

(بحارالأنوار، ج72، ص262، ح43)

2- اخلاق اسلام

امام على عليه السلام:

لَيسَ الكَذِبُ مِن خَلائِقِ الإِسلامِ؛

دروغگويى از اخلاق اسلام نيست.

(غررالحكم، ج5، ص74، ص7460)

3- ترجیح صداقت بر دروغگویی

امام على عليه السلام:

(علامة) اَلايمانُ أَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّكَ عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ؛

(نشانه) ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى.

(نهج البلاغه، حكمت 458)

4- دروغ کوچک

امام سجاد عليه السلام:

اِتَّقُوا الكَذِبَ الصَّغيرَ مِنهُ وَالكَبيرَ، فى كُلِّ جِدٍّ وَهَزلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا كَذِبَ فِى الصَّغيرِ اجتَرَأَ عَلَى الكَبيرِ؛

از دروغ كوچك و بزرگش، جدّى و شوخيش بپرهيزيد، زيرا انسان هرگاه در چيز كوچك دروغ بگويد، به گفتن دروغ بزرگ نيز جرئت پيدا مى كند.

(تحف العقول، ص 278)

5- دروغ و روزی

پيامبر صلى الله عليه و آله:

اَلكَذِبُ يَنقُصُ الرِّزقَ؛

دروغ، روزى را كم مى كند.

(الترغيب و الترهيب، ج3، ص596، ح29)

6- عایدات دروغگو

امام على عليه السلام:

يَكتَسِبُ الكاذِبُ بِكَذِبِهِ ثَلاثا: سَخَطُ اللّه عَلَيهِ وَاستِهانَةُ النّاسِ بِهِ وَمَقتُ المَلائِكَةِ لَهُ؛

دروغگو با دروغگويى خود سه چيز بدست مى آورد: خشم خدا را نسبت به خود، نگاه تحقيرآميز مردم را نسبت به خود و دشمنى فرشتگان را نسبت به خود.

(غررالحكم، ج6، ص480، ح11039)

7- کمک خدا بر ضد دروغگویان

امام صادق عليه السلام:

إِنَّ مِمّا أَعانَ اللّه (بِهِ) عَلَى الكَذّابينَ النِّسيانَ؛

از جمله كمكهاى خداوند بر ضد دروغگويان فراموشى است.

(كافى، ج2، ص341، ح15)

ميزان الحكمة- ح 17410
موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در شنبه 12 اسفند 1391 |

 

 

 دروغ از بدترين معايب، زشت ترين گناهان و منشأ بسياري از مفاسد است و بالطبع از کارهاي زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاقي و از گناهان کبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمي در ميان نباشد ، دروغ گفتن جايز نمي باشد.

دروغ در دنيا و آخرت انسان را از رحمت الهي محروم مي کند و در ميان مردم بي اعتبار مي نمايد و اعتماد عمومي را سلب و جامعه را به بيماري نفاق دچار مي سازد و از آفات زبان و خراب کننده ايمان است.

علت اصلي دروغ ، عقده حقارت و خود کم بيني انسان دروغگو است و اين يکي از نکات رواني است که به عنوان روانشناسي اخلاقي در کلمات معصومين به آن اشاره شده است.

سرچشمه دروغ نيز گاهي به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعيت و مقام و زماني نيز به خاطر علاقه شديد به مال و جاه و مقام و ...است که شخص از اين وسيله نامشروع براي تامين مقصود خود کمک مي گيرد.

ابزار بسياري از گناهان دروغ است اينکه افراد دروغگو بدبيني و سوء ظن خاصي نسبت به همه کس و همه چيز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه مي دهند، با دروغ هزار گونه تملق مي گويند و يکي از راههاي درمان دروغ اين مي باشد که قبل از هر چيز بايد مبتلايان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوي و مادي آن متوجه ساخت و نيز بايد بايد متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره اي از موارد نفع شخصي دارد ولي نفعش بسيار آني و زودگذر است و يکي ديگر از موثرترين راههاي درمان دروغ پرورش شخصيت در افراد و کوشش براي تقويت پايه هاي ايمان در دل آنان است و بايد محيط هاي تربيتي و معاشرتي مبتلايان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدريجا طبق اصل محاکات و تاثيرپذيري محيط وجود آنها از اين رذيله پاک گردد.

 

موضوعات مرتبط : راه های رسیدن به خدا
نویسنده زریافتی در شنبه 12 اسفند 1391 |

 

 
 

 

يكى از مسائل مهم اعتقادى فاعليت خداوند و تأثير او در وجود مى‏باشد كه اين مسأله از مراتب توحيد به شمار مى‏آيد. در اين زمينه عده‏اى تا آن جا پيش رفته‏اند كه معتقد شده‏اند هر آنچه از انسان صادر مى‏شود فاعل واقعى آن خداوند است و انسان هيچ‏گونه قدرت و اراده‏اى از خود ندارد. البته اگر اين ديدگاه را بپذيريم، ارتكاب جرائم و جنايات و صدور افعال ناپسند را نبايد به انسان نسبت داد و نبايد او را بر انجام چنين كارهايى مؤاخذه كرد؛ زيرا او در ارتكاب چنين اعمالى هيچ نقش و اراده‏اى نداشته است؛ در نتيجه اعتقاد به جزا و كيفر روز قيامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غيرقابل قبول خواهد بود، چه اين كه مجازات انسانى كه در انجام كارى هيچ نقشى نداشته و تحت اراده الهى و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهى بلكه قبيح مى‏باشد. مى‏بينيم در قرآن گاهى هدايت به خداوند نسبت داده مى‏شود و گاهى به عواملى ديگر و همچنين ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشى براى انسان شويم و هدايت و ضلالت را معلول اراده الهى بدانيم، در واقع اختيار را از كف انسان گرفته‏ايم و همان اشكالى كه در بحث توحيد مطرح است در اين جا نيز خودنمايى مى‏كند. ما براى روشن شدن اين مسأله به آيات قرآن مراجعه مى‏كنيم تا ببينيم قرآن چه چيزهايى را عوامل هدايت يا ضلالت مى‏داند. از ديدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبياء راهنمايان بشر مى‏باشند و در عين حال خدا، قرآن، انسان و شيطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آيات قرآن به چشم مى‏خورند.

 
نقش خداوند در هدايت و ضلالت


هدايت و ضلالت در بسيارى از آيات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدايت عامه به خداوند در آياتى مانند: «ربّنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثمّ هدى» گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است!» (طه/ 50) و يا «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا» ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس‏ (انسان/ 3) از اين باب است كه خداوند انسان را آفريده، استعداد و قواى طبيعى و فطرى را در اختيار انسان قرار داده، وى را به نيروى عقل مجهّز نمود، و نيز پيشوايانى را براى هدايت تشريعى به سوى بشر فرستاده است. پس استناد اين مرحله از هدايت به خداوند نياز به توضيح ندارد. هدايت خاص كه همان توفيق رحمانى يا رساندن به هدف است هر چند زمينه‏هاى آن را خود انسان با استفاده از هدايت عام الهى ايجاد مى‏كند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده مى‏شود. همچنين كسانى كه از هدايت عام الهى در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه مى‏كند و اين كه ضلالت در آياتى از قرآن به خداوند نسبت داده مى‏شود، در اين مرحله و به اين معنى است.(اعراف/ 43و 178،رعد/ 27)


اين ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه مى‏گيرد و گمراه شدن او ناشى از توجه نكردن به دستورات پيامبران و بزرگان و بى‏توجهى به نداى فطرت بوده، ولى از آن جا كه اين انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و اين اراده را خداوند آفريده و در اختيار انسان قرار داده، اين ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسيارى از افعالى كه از انسان صادر مى‏شود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللّه‏ رمى» و اين تو نبودى (اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها) انداختى بلكه خدا انداخت! (انفال/ 17). در اين مورد گر چه پرتاب تير توسط انسان و با نيروى بازورى او انجام مى‏شود، اما از آن جا كه نيروى تدبير، توان بازو و اراده را خداوند در اختيار او قرار داده و نيز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، اين عمل به خداوند نسبت داده شده است.


نقش كتب آسمانى در هدايت و ضلالت


كتب آسمانى با تبيين تكاليف بشر كه زمينه را براى راهنمايى او فراهم مى‏كند يكى از منابع اصلى هدايت انسان مى‏باشند. پيامبران نيز در حقيقت براى بيان تعاليم اين كتب براى بشر آمده‏اند. كتب آسمانى با اين كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر مى‏رسند، اما در طول و مكمل يكديگر بوده، قرآن كاملترين و برترين نمونه آنهاست. قرآن كتب آسمانى امتهاى گذشته را به عنوان راهنماى بشر معرفى مى‏كند: «انّا انزلنا التوراة فيها هدىً و نور» ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن، هدايت و نور بود (مائده/ 44)«و آتيناه الانجيل فيه هدىً و نور» و انجيل را به او داديم كه در آن، هدايت و نور بود (مائده/46). اين آيات بيان مى‏كنند كه كتب آسمانى براى هدايت نوع بشر آمده‏اند؛ مثلاً در سوره يونس مى‏فرمايد: اى مردم از سوى پروردگار شما برايتان پند و اندرزهايى آمده كه درمانى است براى آنچه در سينه‏هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان به خدا.(يونس/ 57،بقره/ 2)گاهى نيز قرآن يا كتب پيشين به عنوان وسيله گمراهى افراد بيان شده‏اند(مائده/ 64) و توجيه آن چنين است كه قرآن براى هدايت انسان و ايمان آنها نازل شده، اما موضعگيرى و عكس‏العمل آنها در مقابل تعاليم قرآن موجب ازدياد كفر آنان مى‏گردد. آنان وقتى گسترش اسلام و نفوذ آيات قرآن را مى‏بينند، از آن جا كه اسلام را نپذيرفته‏اند، سعى مى‏كنند در مقابل آن بايستند و مانع پيشرفت آن شوند؛ از اين رو روز بروز از هدايت الهى و راهى كه قرآن ارائه نموده فاصله مى‏گيرند و در واقع كفر آنها افزايش مى‏يابد. اين گونه ازدياد گمراهى و طغيان در آيات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.


نقش انبياء در هدايت

 
انبياء همواره به عنوان هادى مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آن‏ها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرينش انسان در پى هدفى خاص يعنى تكامل و دستيابى به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق مى‏باشد و بدين منظور هر چند به انسان استعداد فطرى و نيروى تعقل و تفكر داده شده، اما براى شكوفايى اين استعدادهاى انسانى و افروختن مشعلى فروزان براى حركت در طريق وصول به حق نياز به وسيله‏اى است تا بتواند انسان را در اين راه پرپيچ و خم راهنمايى كند و انسان مادى را با آن هدف غيرمادى مرتبط سازد. آن وسيله و واسطه انبياء الهى هستند كه ماهيتى بشرى دارند و از ويژگيهاى انسان برخوردارند، اما در بعد معنوى سرآمد تمام افراد عصر خود بوده‏اند. آنها اسوه و الگوى افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پيروى از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقيقت گام مى‏نهد: «اولئك الذين هدى اللّه‏ فبهُداهم اقتده» آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن! (انعام/ 90)


هدايت انبياء در عرض هدايت الهى نيست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحت‏انديشى و لطف حضرت حق و مكمل هدايت بارى تعالى است. خداوند رحمان است و لطيف و لطف او ايجاب مى‏كند كه بشر را به سوى سعادت ابدى هدايت كند و براى عملى كردن اين هدف، افرادى از بين انسانها را بر مى‏گزيند كه ويژگيهاى انسانى دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمايند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوى ديگر آنان در بعد معنوى بايد به گونه‏اى باشند كه قابليت ارتباط با عالم معنى و گرفتن وحى را از آن منشأ لطف داشته باشند، و اين افراد انبياء الهى هستند.


نقش انسان در هدايت و ضلالت


انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفريده شده، داراى حق انتخاب است. همچنين انسان با برخوردارى از نيروى عقل و خرد مى‏تواند خوب و بد را تشخيص دهد و يكى را انتخاب نمايد و چيزى به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهى خاص كند وجود ندارد. آنچه در اين جا مورد بررسى قرار مى‏گيرد اين است كه انسان در هدايت يا ضلالت خود چه نقشى را مى‏تواند ايفا كند و اين كه ديدگاه قرآن در اين مورد چيست؟انسان قابليتهايى دارد كه به فعليت رساندن هر يك از آنها يا توجه خاص به هر كدام از آنها مى‏تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آينده او را رقم بزند.انسان بر اساس فطرت خود به سوى كمال گرايش دارد و نيروهايى از قبيل حسّ حقيقت‏جويى و حس خداپرستى او را در اين راه تحريك مى‏كنند. با وجود اين، انسان مجبور به پيروى از اين گرايشهاى درونى نيست، بلكه غريزه‏هايى از قبيل شهوت، غضب، قدرت‏طلبى و خودخواهى نيز در طبيعت انسان هستند كه هر يك منشأ برخى از رفتارها در انسان مى‏باشند. اين غرايز با اين كه سرمنشأ خير بوده، هر يك به گونه‏اى به هستى و رشد انسان كمك مى‏كنند، اما توجه بيش از حد به يكى از آنها و تقويت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال مى‏گردد. بدين گونه انسان مى‏تواند در تعيين سرنوشت خود مؤثر باشد و از اين روست كه قرآن بسيارى از مشكلات انسان را ناشى از اعمال خود او مى‏داند چنان كه مى‏فرمايد بسيارى از گرفتاريهاى شما چيزهاى است كه خود شما در ايجاد آن نقشى داشته‏ايد.(شورى/ 30)


زمينه‏ها و شرايط هدايت


 اكنون بايد ديد اين عوامل در چه شرايطى و با وجود چه زمينه‏هايى در وجود انسان كارايى دارند. فايده اين بحث در اين است كه انسان مى‏تواند با ايجاد زمينه‏هاى هدايت در سرنوشت آينده خود ايفاء نقش نمايد و نيز دوستان و اطرافيان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخيص دهد و خود را از نيروهاى اهريمنى حفظ نمايد. در ادامه، اين زمينه‏ها يكايك مورد بررسى قرار خواهد گرفت. يكى از زمينه‏هاى هدايت «تقوا» است كه انسان با ايجاد آن مى‏تواند از تعاليم الهى استفاده نموده، نسبت به آينده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين» آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است‏ (بقره/ 2). تقوا شرط هدايت ثانويه الهى است؛ يعنى هدايت عام شامل تمام افراد است و هر كس مى‏تواند از نعمت فطرت و عقل و تعاليم انبياء استفاده كند، اما مراحل خاص هدايت از قبيل توفيق شرايط خاصى دارد كه يكى از آنها تقواست و كسانى كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند.


يكى ديگر از شرايط هدايت «ايمان» است. قرآن در موارد متعددى به اين مطلب اشاره دارد و مى‏فرمايد كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ايمانشان خداوند آنان را هدايت مى‏كند. به نظر مى‏رسد كه مراد از هدايت در اين گونه آيات هدايت خاص يعنى همان توفيقات رحمانى باشد؛ چه اين كه راهنمايى و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصى ندارد. از ديگر شرايط هدايت اين است كه انسان پذيراى حق و حقيقت باشد، گوشى شنوا و فكرى فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزيابى، آن را كه حق است بپذيرد: «الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذين هداهم اللّه‏...» همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند(زمر/ 18).


اين آيه اعم از هدايت عام الهى و توفيقات خاص او باشد.توضيح آيه در مورد هدايت عامه چنين است كه خداوند راه صحيح و كلمه حق را براى همه بيان كرده، اما آن كس كه حق را نپذيرد از آن بهره‏اى نبرده و مى‏توان مجازا گفت خدا او را هدايت نكرده است و در مورد هدايت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات ديگران گوش فرا دهند و خود را بهترين افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفيقات الهى شامل آنها نشود.ديگر از اعمالى كه زمينه هدايت را فراهم مى‏آورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فى سبيل اللّه‏ است. جهاد به معناى كار دشوار و سخت است. و علت نامگذارى اين اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه بايد گفت اين دشوارترين كارهاست؛ چه اين كه انسان از بهترين سرمايه يعنى جان خود مى‏گذرد و براى رضايت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مى‏نهد، يا مال خود را كه شب و روز براى گردآورى آن تلاش كرده تقديم حضرت حق مى‏كند. هجرت نيز كه در جريان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و يا اموال خود را رها كند و به ديار غربت روانه شود، كارى است بسيار دشوار. چنين شخصى از وصل ياران چشم مى‏پوشد تا به وصل جانان نايل آيد و اين هنرنمايى نه كار هر كس، بلكه هنر شخصى است كه اسير اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوه‏گر شده باشد: «و الذين آمنوا و هاجروا و جاهداوا فى سبيل اللّه‏ باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه‏ و اولئك هم الفائزون» آنها كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پيروز و رستگارند (توبه/ 20). بلى رسيدن به منبع فيض الهى كه نهايت سير انسان مى‏باشد در پرتو مجاهده و هجرت امكان‏ پذير است.

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در پنج شنبه 10 اسفند 1391 |

 

 

خداى متعال در آيه 10 سوره «يس» اين حقيقت را بازگو مى كند كه كسانى كه زمينه هدايت را در درون خويش ايجاد نكرده اند هرگز قابل هدايت نيستند، مى فرمايد: «براى آنها يكسان است، چه آنها را انذار كنى، يا نكنى، ايمان نمى آورند»! (وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لايُؤْمِنُونَ).

گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمينه آماده وارد نشود تأثير نخواهد گذاشت، اگر هزاران سال آفتاب عالمتاب بر شوره زار بتابد، و بارانهاى پر بركت بر آن نازل شود، و نسيم بهارى مرتباً از آن بگذرد، محصولى جز خس و خاشاك نخواهد داشت كه قابليت قابل در كنار فاعليت فاعل شرط است.

انسان براى اين كه: بتواند از عالم بيرون وجود خود، آگاه شود از وسائل و ابزارى بهره مى گيرد كه به آن ابزار شناخت گفته مى شود.

قسمتى از آنها «درون ذاتى» هستند، و قسمتى «برون ذاتى» عقل و خرد و وجدان و فطرت از ابزار شناخت درون ذات است، و حواس ظاهرى انسان همچون بينائى و شنوائى و مانند آن، ابزار شناخت برون ذاتى اند.

اين وسائل خداداد، اگر مورد بهره بردارى صحيح قرار گيرند، روز به روز قوى تر و نيرومندتر مى شوند، و بهتر و دقيقتر حقايق را نشان مى دهند.

اما اگر مدتى در مسيرهاى انحرافى قرار گيرند، و يا اصلاً از آنها استفاده نشود، تدريجاً تحليل رفته و يا به كلى دگرگون مى شوند، و حقايق را وارونه نشان مى دهند، درست همانند آئينه صافى كه گرد و غبار ضخيمى آن را بپوشاند، و يا خراشهاى زياد و عميقى بر چهره آن وارد شود، كه ديگر نمى تواند چيزى را نشان دهد، و اگر نشان دهد هرگز با واقعيت آن تطبيق نمى كند.

اين اعمال نادرست، و موضعگيريهاى انحرافى انسان است كه، نعمت بزرگ ابزار شناخت را از او مى گيرد، و به همين دليل، مقصر اصلى خود او و گناه آن نيز بر گردن خود او است.

آيات قرآن، ترسيم گويائى از همين مسأله مهم و سرنوشت ساز است، هوسبازان مستكبر، و خود خواهان متعصب، و دنباله روان بى قيد و شرط را به كسانى تشبيه مى كند كه: از يكسو، در غل و زنجير گرفتارند،(1) اين همان زنجيرهاى هوس و كبر و غرور و تقليد كوركورانه است كه خود بر دست و گردن خويش نهاده اند، و به كسانى تشبيه مى كند كه در محاصره دو سد نيرومند و غير قابل عبور قرار گرفته اند.

و از سوى ديگر، چشمانشان نيز بسته و نابينا است.

غل و زنجير به تنهائى براى جلوگيرى از حركت آنها كافى است، آن دو سد عظيم نيز به تنهائى مانع فعاليت آنها است، نداشتن چشم و نابينائى خود نيز عامل مستقلى است.(2)

اين دو سد، گوئى به قدرى بلند و نزديك اند كه به تنهائى قدرت ديد آنها را مى گيرند همان گونه كه قدرت حركت را از آنها سلب مى كنند.

كراراً گفته ايم، هدايت پذيرى انسان تا زمانى است كه به اين مرحله نرسيده باشد، اما هنگامى كه به اين مرحله برسد، اگر تمام انبياء و اولياء نيز جمع شوند، و تمام كتب آسمانى را بر او بخوانند مؤثر نخواهد شد!

و اين كه: در روايات اسلامى و همچنين در آيات قرآن، تأكيد شده كه اگر لغزشى براى انسان پيدا شد، و گناهى از او سر زد، فوراً توبه كند و به سوى خدا باز گردد، و از «تسويف»، «تأخير»، «اصرار» و «تكرار» بپرهيزد براى اين است كه، به اين مرحله نرسد، زنگارها را بشويد، موانع كوچك را قبل از تبديل شدن به يك سد بزرگ، ويران كند، و راه پيشرفت و حركت را باز نگهدارد، و گرد و غبار را از مقابل ديدگان خود، فرو بنشاند تا «نظر تواند كرد».(3)

1. يس، آيه 8.
2. يس، آيه 9.
3. تفسير نمونه، جلد 18، صفحه 342.
موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در پنج شنبه 10 اسفند 1391 |

 

چکیده
یکی از مهمترین اصول اخلاقی در مکتب اسلام، احترام به پدر و مادر است: آیات و روایات تاکید فراوان در این باره دارند جالب این است که در موارد بسیار بعد از توحید و یکتاپرستی بدون فاصله احسان به این دو نهاد ارزشمند عالم خلقت را مطرح می کنند، آری اینگونه بیانات آن هم از قادر حکیم علی الاطلاق و رسول گرامی اش و ائمه هدی علیهم السلام خود بیانگر اهمیت آن است.
کلید واژگان:
احترام، احسان، حق، پدر، مادر، رابطه بین اینها.
مقدمه:
عواطف انسانی و حق شناسی دو مسئله ارزشمندی است که برای رعایت احترام به والدین کافی است و لی از آن جهت که در مکتب اسلام عزیز روی مسائل که عقل در آن استقلال دارد و عاطفه هم آن را در می یابد به عنوان تاکید حکم دارد و سکوت را ناروا می داند و در مسئله احترام والدین تاکیدات دارد که در جای دیگر کمتر دیده می شود.
در قرآن کریم سوره لقمان آیه 15 می فرماید: « ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً» در این آیه شریفه توصیه می کند حتی اگر پدر و مادر کافر باشد احترام آنها لازم است: امام صادق علیه السلام می فرماید: « لو علم الله شیئاً هو ادنی من اف لنهی عنه و هو من ادنی العقوق ان ینظر الرجل الی والدیه فیحد نظر الیهما» اگر چیزی کمتر از اف وجود داشت خداوند از آن نهی می کرد اف کمترین اظهار ناراحتی است و این حداقل مخالفت و بی احترامی نسبت به پدر و مادر است و از اسن جمله نظر تند و غضب آلود به آنها است. (مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ ج 12/ ص 96)
جهاد یکی از مهمترین برنامه های اسلامی مادام که وجوب عینی پیدا نکند خدمت پدر و مادر و رسیدگی بامور آنها اهم از آن است حتی اگر جهاد رفتن موجب ناراحتی آنها شود جائز نیست.
امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب جوان که شور جهاد در دل داشت ولی پدر و مادر ناتوان داشت که خیلی با و انس و علاقه داشت فرمود:
« فوالذی بعثنی بالحق لانسها بک لیله خیر من جهاد فی سبیل الله سنه»
قسم به آنکه مرا به حق مبعوث ساخته است اگر یک شب مادر با تو مانوس باشد از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است(مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ج 12/ ص 96)
موثر ترین نفرین، نفرین پدر ومادر درباره فرزند است. اگر والدین برای فرزند نفرین کند او در بهشت راه ندارد نه تنها راه ندارد بلکه از بوی بهشت از فاصله های دور محروم می گردد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ایاکم و عقوق الوالدین ریح الجنه لوجد من مسیره الف عام و لا یجرها عاق» بترسید از اینکه عاق پدر و مادر قرار گیرید زیرا بوی بهشت از هزار سال راه به مشام می رسد ولی به مشام عاق والدین نخواهد رسید.( مکارم شیرازی/ تفسیر نمونه/ ج12 ص 97)
خداوند منان و حکیم نسبت به یکتاپرستی و احترام والدین از انسان این گل سرسبد عالم خلقت تعهد و پیمان گرفته است و آن هم در جایی مطرح ست که مطلوب و مقصود دلداری اهمیت وارزش باشد والا تعهد و پیمان معنی و مفهوم ندارد.
خداوند در کتابش می فرماید: «و اذا اخذنا میثاق ببنی اسرائیل ان لا تبعدون الا الله و بالوالدین احسانا ..» (بقره/ 83)
به یاد آور زمانی را که ازبنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی کنید.
گر چه شأن نزول آیه درباره ی بنی اسرائیل است اما در حقیقت یک برنامه کلی الهی را درباره ی تمام جوامع بشری بیانگر است:
از آن جایی که اخترام به پدر ومادر در مکتب اسلام جایگا ویژه دارد لازم دیدیم در این مورد بحث داشته باشم گر چه نمی توانم حق مطلب را ادا کنم. و من الله توفیق.

احترام و نیکی به پدر و مادر
 

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در چهار شنبه 9 اسفند 1391 |

سؤال تمام ملائکه در مورد علی(ع)

قبض روح علی(ع) دست خداست؛ علی(ع) در زیر عرش الهی

[26]

ابن عباس می گوید که: شنیدم از رسول خدا(ص) که می فرمود: چونکه مرا به آسمانها سیر شبانه دادند به هیچ ملکی از ملائکه برخورد نکردم، مگر اینکه از من دربارة علی بن ابی طالب(ع) سؤال می کردند تا جایی که من گمان کردم اسم علی(ع) از اسم من مشهورتر است.

پس آنگاه که به آسمان چهارم رسیدم، ملک الموت را دیدم که به من گفت: ای محمد! هیچ خلقی از خدا نیست مگر اینکه قبض روحش بدست من می باشد، بجز تو و حضرت علی(ع)، چون خداوند متعال خود قبض روح شما را خواهد کرد. پس چون به زیر عرش الهی رسیدم حضرت علی(ع) را دیدم که در زیر عرش الهی ایستاده بود.

پس من گفتم: ای علی از من سبقت گرفتی؟

جبرئیل به من گفت: ای محمد! کیست آن کسی که با او این چنین صحبت می کنی؟ گفتم: این برادرم علی بن ابی طالب(ع) است.

جبرئیل به من گفت: ای محمد! این علی(ع) نیست بلکه ملکی از ملائکة خداوند متعال می باشد که خداوند متعال آن را به صورت علی(ع) خلق کرده است.

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در سه شنبه 8 اسفند 1391 |
ابي سليمان ـ چوپان پيامبر(ص) نقل مي‌كند كه از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه مي‌فرمود:

 

«شبی كه معراج رفتم، خداوند جليل به من فرمود: پيامبر، به آنچه از پيش پروردگارش فرستاده شده است، ايمان آورده است.

گفتم: مؤمنان نيز ايمان آورده‌اند.

خداي جليل فرمود: آري، درست گفتي. چه كسي را به خلافت بر امّت پس از خود برگزيده‌اي؟

گفتم: بهترين آنها.

فرمود: علي ابن ابي‌طالب.

گفتم: بلي پروردگار من.

                        

فرمود:

«اي محمد من به روي زمين نگريسته و تو را بين مردم اهل زمين انتخاب كردم و برايت نامي از نام‌هاي خود جدا كردم، و هر جا من ذكر شوم تو نيز به همراه نام من ذكر مي‌شوي، من «محمود» هستم و تو «محمد» هستي. آنگاه بار ديگر به روي زمين نگريستم و علي را انتخاب كردم و برايش نامي از نام‌هاي خود قرار دادم، من «اعلي» هستم و او «علي» است. اي محمد، من تو را و علي و حسن و حسين و ائمة از نسل او را از نور خود آفريدم، و ولايت شما را بر اهل آسمان‌ها و زمين عرضه نمودم، هر كسي قبول كرد، در نزد من از مؤمنان قرار گرفت. و هر كس آن را انكار كرد، نزد من در صف كافران درآمد. اي محمد هر كسي از بندگان من، به اندازه‌اي مرا عبادت كند كه اندامش فرسوده و پوسيده شود، ولي ولايت شما خاندان را انكار نمايد، او را نمي‌آمرزم تا اقرار به ولايت شما خاندان، كند. اي محمد دوست داري آنها را ببيني؟»

گفتم: «آري»

نویسنده زریافتی در سه شنبه 8 اسفند 1391 |

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در سه شنبه 8 اسفند 1391 |

پیامبر صلی‌الله علیه و آله

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در سال سوم هجرت به معراج رفتند، در قرآن کریم هم به این مسئله اشاره شده است:  «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»

حضرت در معراج بهشت و جهنم را مشاهده فرمودند و 20 سال هم پس از معراج زنده بودند ولی مورخین نوشته اند: پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم  در طول مدت این 20 سال اصلاً نخندیدند ( با اینکه خنده ایشان فقط در حدّ لبخند بوده است) مثلاً فرض کنید خدای ناکرده یک نفر فرزند خود را از دست داده است، اگر قصه خنده داری برای او بازگو کنند می خندد اما از قلبش نیست و این لبهای اوست که خنده ای می کند، خنده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین بوده است. دلیل این حالت حضرت، معراج ایشان بوده زیرا در معراج بهشت را از نزدیک دیدند و در آن گردش کردند، انسان وقتی به شهر دیگری سفر کند از آن شهر دیدن می کند و تمامی نقاط آن شهر را مشاهده می نماید، خداوند متعال می فرماید: ما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم  را به معراج بردیم تا بعضی از آیات و نشانه های خود به او نشان دهیم: «لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا »

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در سه شنبه 8 اسفند 1391 |

معراج حضرت محمد (ص)

داستان معراج حضرت محمد (ص)در یک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشت‏به مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، یکى در سوره‏«اسراء»و دیگرى در سوره مبارکه‏«نجم‏»، و تاویلاتى که از برخى چون حسن بصرى، عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنى و صریح روایات متواتره‏اى است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچ گونه اعتبارى براى ما ندارد (1) ، و ایرادهاى عقلى دیگرى را هم که برخى کرده‏اند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد، ان شاء الله. اما در کیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطه‏اى که رسول خدا(ص)از آنجا به سوى مسجد الاقصى حرکت کرد و بدانجا بازگشت آیا خانه ام هانى بوده یا مسجد الحرام و سایر جزئیات آن اختلافى در روایات دیده مى‏شود که ما به خواست‏خداوند در ضمن نقل داستان به پاره‏اى از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهاى آخر توقف آن حضرت در شهر مکه اتفاق افتاد، اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبى از شبهاى سال بوده، باز هم نقل متواترى نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلى هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشته‏اند.

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در سه شنبه 8 اسفند 1391 |

 سايت "حرف تو"نوشت :

 

  با توجه نزدیک شدن ایام انتخابات و برنامه ریزی دشمن برای اختلاف افکنی میان مسئولین و کشاندن آن میان مردم و همچنین با توجه به رفتار کودکانه برخی از مسئولین در روزهای گذشته و نادیده گرفتن اوامر و نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب،  ما وبلاگ نویسان انقلابی  با راه اندازی موج وبلاگی "فعلا نصیحت می‌کنم" هم پیمان با شاخص های رهبری می‌شویم و به مسئولان و صاحبان رسانه هشدار می‌دهیم که نصیحت های پدرانه رهبر معظم انقلاب را سرمشق هر روز و شبشان کنند تا در پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و مردم شهید پرور ایران شرمنده نشوند.

 

ما نمی‌خواهیم که سران سه قوه با نادیده گرفتن حقوق ملت و حب و بغض های شخصی و حزبی کار را به جایی برسانند که نائب حضرت ولی عصر(عج) از نصیحت آنان ناامید بشود.

 

امیدواریم مسئولان هم، همانند مردم دست در دست یکدیگر دهند و با رعایت اخلاق اسلامی  و سرمشق قرار دادن سخنان مقام معظم رهبری در حفظ اقتدار انقلاب اسلامی  بکوشند.

 

لازم به ذکر است با توجه به سخنان دقیق و هوشمندانه رهبری و شیطنت برخی از رسانه ها در انعکاس نادرست آن، پیشنهاد اکید می‌شود که متن بیانات را در پایگاه اصلاع رسانی معظم له بخوانید.

 

همچنین وبلاگ نویسان هوشیارند که رهبر انقلاب در سخنان اخیر خود فرمودند که «البته گله امروز من از برخی سران و مسئولان موجب نشود عده ای راه بیفتند و علیه این و آن شعار دهند که با این کار هم مخالف هستیم»

 

لذا از تمامی افسران جنگ‌نرم خواهشمندیم با انعکاس بیانات رهبری و تحلیل و تبیین سخنان معظم له در وبلاگ و وبسایت های خود، و ارسال لینک آن در قسمت ارسال مطلب در سایت "حرف تو" ما را در این موج وبلاگی یاری نمایند.

 

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در دو شنبه 7 اسفند 1391 |

غیرت و مردانگی

«غیرت» به معنای رَشك و حسد مردانه و سرشار از صفات آن است و در تداول فارسی زبانان به معنای حمیّت و محافظت عصمت و آبرو و ناموس ونگهداری عزّت و شرف آمده است.

علمای اخلاق نیز غیرت را چنین تعریف كرده اند، غیرت و حمیّت، یعنی تلاش در نگهداری آنچه كه حفظش ضروری است، این صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشی و قوت نفس انسان سرچشمه می گیرد و یكی از ملكه های نفسانی انسان و سبب مردانگی است و مردِ بی غیرت از زمره مردان خارج است

اگر غیرت بری با درد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی

ضرورت غیرت
«غیرت» یكی از كمالات انسانی است كه دست پرتوان آفرینش، اسباب آن را در وجود آدمی تعبیه كرده است. غیرت ورزی در حد عالی آن، لازمه انسانیت آدمیان مخصوصاً مؤمنان پرهیزكار است. امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ اللهَ یَغارُ لِلْمؤمِنِ فَلْیَغَرْ، مَنْ لا یَغارُ فَاِنَّهُ مَنْكُوسُ الْقَلْبِ»

خداوند برای مؤمن، غیرت می ورزد، پس او نیز باید غیرت آورد. هر كس غیرت نورزد، دلش وارونه است.
شاید مراد از وارونگی دل این باشد كه شخص بی غیرت از حالت طبیعی انسان خارج شده و به ورطه پوچی و تباهی سقوط كرده است.
وجود غیرت در جامعه انسانی تا آنجا ضروری و حیاتی است كه شارع مقدس اسلام در تشریع احكام نیز به آن عنایت داشته است. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَلا وَ اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْحَرامَ وَ حَدَّ الحُدودَ وَ‌ ما اَحَدٌ اَغْیَرَ مِنَ اللهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفواحِشَ»

آگاه باشید كه خداوند، محرمات را حرام و حدود را وضع كرد و هیچ كس غیورتر از خدا نیست كه از روی غیرت، زشتیها را حرام كرده است.
بر همین اساس، خدا به هر غیرتمندی نظرلطف و مرحمت دارد. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ اللهَ غَیوُرٌ یُحِبُّ كُلَّ غَیورٍ»

خداوند، غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد.
از آنچه گذشت، به اهمیت، ضرورت و تقویت غیرت پی می بریم، ذكر این نكته نیز ضروری است كه انسان با شنیدن واژه غیرت، ناموس و حریم خانواده در ذهنش تداعی می شود در حالی كه مرز غیرت از این حد فراتر رفته انواع و اقسام دیگری را شامل می شود كه اهمیت آنها نیز از غیرت ناموسی كمتر نیست. در این جا به انواع غیرت اشاره می شود.
انواع غیرت
شاید بتوان انواع غیرت را به تعداد پدیده هایی كه نزد انسان تقدّس و حرمت دارد، گسترش داد كه در این صورت از مرز شمارش فراتر می رود. اما از دیدگاه دیگر می توان همه پدیده های مقدّس را در قالب دین، ناموس و آبرو و میهن خلاصه كرد كه در نتیجه، غیرت به سه نوع: دینی، ناموسی و ملّی تقسیم می شود.
الف ـ غیرت دینی
منظور از غیرت دینی، این است كه انسان مسلمان نسبت به كیان اسلام و آنچه بدان مربوط می شود حسّاس باشد، با تمام توان در اثبات و اجرای آن بكوشد و از كوچكترین خدشه و تعرّضی نسبت به آن جلوگیری كند. بر این اساس، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر، سفارش به حق‌ و صبر، تعلیم و تعلّم و... می تواند در راستای غیرت دینی قرار گیرد، چرا كه هر یك از موارد یاد شده از یك سو، در تحكیم احكام اسلام مؤثر است و از سوی دیگر، با ضدّ آن سرستیز دارد.
قرآن مجید با لحن تحریك آمیزی از مسلمانان می خواهد كه ضمن تقویت غیرت دینی خویش در موارد لزوم، آن را به كار گیرند و از اسلام و مسلمانان بی یاور دفاع كنند:
«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلوُنَ فی سَبیلِ اللهِ وَ الْمُستَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِساءِ وَ الْوِلْدانِ»

شما را چه شده كه در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی جنگید؟
پیام این آیه نشانگر آن است كه جنگیدن در راه خدا و تلاش در رهاسازی مستضعفان خواستِ خدا و لازمه مسلمانی است كه اگر انجام نپذیرد، دور از انتظار و مورد اعتراض خدا قرار می گیرد.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز غیرت را عین دیانت دانسته، فرمود:
«غَیْرَهُ الرَّجُلِ ایمانٌ»

غیرت مرد (عین) ایمان است.
همه غزوه ها و سریّه های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ جنگ های سه گانه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ مبارزه و صلح تحمیلی امام مجتبی ـ علیه السلام ـ و حماسه جاوید عاشورا و مبارزات بی امان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ و علمای دردآشنا در طول تاریخ، جملگی رنگ «غیرت دینی» دارد، خداوند می فرماید حتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از اینكه مردم ایمان نمی آورند، نزدیك بود هلاك شود.
«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ اَلّا یَكُونوُا مُؤْمِنینَ»

گویا از اینكه ایمان نمی آورند. می خواهی جانت را از دست بدهی!
امام علی ـ علیه السلام ـ از این كه مسلمانان نسبت به اجرای احكام اسلام و جهاد در راه خدا، بی تفاوتی نشان می دادند، دلش چركین بود و از خدا مرگ طلب كرد.
«... قاتَلَكُم اللهُ لَقَد مَلَاتُم قَلْبی قَیحاً وَ شَحَنْتُم صَدری غَیظاً...»

خدا مرگتان دهد كه دلم را چركین كردید و سینه ام را از خشم آكندید!
همچنین می فرماید:
«وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ اللهَ فَرَّقَ بَیْنی وَ‌ بَیْنَكم وَ الْحَقَنی بِمَنْ هُوَ اَحق بی مِنْكُم...»

دوست دارم كه خدا میان من و شما جدایی افكند و به كسی كه سزاوارتر از شما به من است، ملحقم سازد.
ب ـ غیرت ناموسی
حمایت و حفاظت از ناموس، ارتباطی تنگاتنگ با شرف و مردانگی شخص مسلمان دارد و اسلام با تأكید از او خواسته كه از ناموس خود و هم كیشانش در برابر هر گونه گزند داخلی و خارجی به شدت دفاع كند و كمترین مسامحه ای از خود بروز ندهد، حتی روایت شده كه:
«اگر كسی ببیند كه مرد بیگانه ای با همسرش نزدیكی می كند، می تواند هر دو را بكشد»

فتوای امام راحل (قدس سرّه) نیز چنین است:
اگر به ناموس كسی ـ خواه همسرش باشد یا دیگران ـ به قصد تجاوز حمله شود، واجب است به هر وسیله ممكن آن را دفع كند گرچه به كشتن مهاجم بیانجامد، بلكه اگر قصد آبروریزی به كمتر از تجاوز هم داشته باشد، به ظاهر حكمش همین است.»

همچنین، مسلمانان وظیفه دارند كه در میان خود ـ در روابط اجتماعی و خانوادگی ـ عفّت شخصی و عمومی را رعایت كنند. زنان با حجاب كامل اسلامی و رعایت شؤون اجتماعی، از هر گونه خودنمایی و تحریك مردان امتناع ورزند و مردان نیز با متانت و حفظ امانت نسبت به پاكدامنی خود و دیگران همت گمارند. نیز ناموس خویش را از رفت و آمدهای غیرضروری، پوشیدن لباسهای جلف و زننده، هر گونه خودآرایی در اجتماع، سخن گفتن و روبرو شدن با نامحرم و... باز دارند تا زمینه های ناامنی ناموسی محو شده، جای خود را به امنیت و عفت بدهد.
ج ـ غیرت ملّی
مراد از «غیرت ملّی» احساس مسؤولیت در برابر تمامیت ارضی كشور اسلامی و دلسوزی و حمایت از مسلمانان و عزت و شرف آنان است كه به شكلی با «غیرت دینی» و «غیرت ناموسی» نیز پیوند دارد.
ناگفته مشخص است كه «ملّی گرایی»‌ به معنای امروزی از نظر اسلام محكوم و نامعقول است؛ ولی وطن دوستی و مشاركت در دفاع از میهن و هم میهنان مسأله ای است كه با سرشت انسانی عجین و از سوی اسلام نیز به رسمیت شناخته شده است و روایت زیر گواه آن می باشد:
«حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الْایمانِ»

وطن دوستی از ایمان است.
پس از جنگ صفّین و فتنه حكمیّت، نیروهای معاویه یك سلسله عملیات ایذایی در نوار مرزی و شهرهای تحت فرمان امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ انجام داند، آن حضرت از چنین جسارتی بسیار دلگیر شد و با جدّیت از نیروهای خویش خواست كه به این حملات پاسخ دهند و پس از آنكه شنید ضحّاك بن قیس به زائران خانه خدا حمله كرده و اموالشان را به غارت برده است، به مردم فرمود:
«... لایُدرَكُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدّ اَیَّ دارٍ بَعْدَ دارِكُمْ تَمْنَعُونَ وَ‌ مَع اَیّ اِمام بَعْدی تُقاتِلُونَ»

حق، جز در سایه تلاش و كوشش به دست نمی آید، پس از (تصرف و غارت) این میهن از چه دیاری دفاع خواهید كرد و بعد از من، همراه كدام پیشوا خواهید جنگید؟
امام خمینی (قدس سرّه) در این باره چنین فتوا داده است:
«اگر دشمنی به كشور اسلامی یا مرزهای آن حمله كند و اسلام و جامعه اسلامی مورد خطر قرارگیرد، بر مسلمانان واجب است كه به هر وسیله ممكن و با بذل جان و مال از آن دفاع كنند.»


موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در دو شنبه 7 اسفند 1391 |
حدیث (1) امام صادق عليه السلام :

إِنَ اللّه غَيورٌ وَ يُحِبُ كُلَ غَيورٍ وَ لِغَيرَتِهِ حَرَّمَ الفَواحِشَ ظاهِرُها وَ باطِنُها؛
خداوند با غيرت است و مردان غيور را دوست دارد و از همين رو، زشتى ها را چه آشكار و چه پنهان حرام كرده است.

كافى، ج5، ص535، ح1

حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

اَلغَيرَةُ مِنَ اليمانِ وَالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق.

 نهج الفصاحه، ح 2045

حدیث (3) امام على عليه السلام :

... إِيّاكَ وَالتَّغايُرَ فى غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إِلَى السُّقمِ وَالبَريئَةَ إِلَى الرَيبِ... ؛
از غيرت نابجا بپرهيز زيرا اين كار، زن درستكار را به انحراف و زن پاكدامن را به ترديد مى كشاند.

نهج البلاغه، نامه 31

حدیث (4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

إِنَّ اللّه  تَعالى لَيُبغِضُ الرَّجُلَ يُدخَلُ عَلَيهِ فى بَيتِهِ فَلايُقاتِلُ؛
خداى متعال، بى گمان نفرت دارد از مردى كه به زور وارد خانه اش شوند و او نجنگد.

كنزالعمال، ج3، ص387، ح7074

حدیث (5) امام على عليه السلام :

عِفَّتُهُ (الرَّجُل) عَلى قدرِ غَيرَتِهِ؛
پاكدامنى مرد به اندازه غيرت اوست.

نهج البلاغه، حكمت 47

حدیث (6) امام على عليه السلام :

غَيرَةُ المُؤمِنِ بِاللّه  سُبحانَهُ؛
غيرت مؤمن به خاطر خداوند سبحان است.

غررالحكم، ج4، ص379، ح6395

حدیث (7) پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

كانَ إِبراهيمُ أَبى غَيورا وَأَنَا أَغيَرُ مِنهُ وَأَرغَمَ اللّه  أَنفَ مَن لايَغارُ مِنَ المُؤمِنينَ؛
پدرم ابراهيم با غيرت بود و من با غيرت تر از اويم. خدا بينى مؤمنى را كه غيرت ندارد، به خاك مى مالد.

بحارالأنوار، ج103، ص248، ح33

حدیث (8) امام على عليه السلام :

عَلى قَدرِ الحَمِيَّةِ تَكونُ الغَيرَةُ؛
غيرت به اندازه تعصّب و ننگ داشتن بستگى دارد.

غررالحكم، ج4، ص311، ح6175

حدیث (9) پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :

أَلا وَإِنَّ اللّه  حَرَّمَ الحَرامَ وَحَدَّ الحُدودَ وَما أَحَدٌ أَغيَرُ مِنَ اللّه  وَمِن غَيرَتِهِ حَرَّمَ الفَواحِشَ؛
بدانيد كه خدا حرام را ممنوع فرموده و حدود را مشخص كرده است و احدى غيرتمندتر از خدا نيست و از غيرت اوست كه زشتى ها را حرام فرموده است.

امالى صدوق، ج1، ص348

حدیث (10) امام على عليه السلام:

أَلَم يَبلُغنى عَن نِسائِكُم أَنَّهُنَّ يُزاحِمنَ العُلوجَ فِى السواقِ أَلا تَغارونَ؟ مَن لَم يَغِر فَلا خَيرَ فيهِ؛
به من خبر رسيده كه زنانتان در بازار تنه  شان به تنه مردان بى ايمان و لاابالى مى خورد آيا غيرت نداريد؟! كسى كه غيرت ندارد خيرى در او نيست.

كنزالعمال، ج3، ص780، ح8735

حدیث (11) امام صادق عليه السلام :

إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقديرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن؛
مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوشرفتارى، گشاده دستى به اندازه و غيرتى همراه با خويشتن دارى.

تحف العقول، ص322

حدیث (12) امام على عليه السلام :

ثَمَرَةُ الشَّجاعَةِ الغيرَةُ؛
غيرت ميوه شجاعت است.

غررالحكم، ج3، ص328، ح4620

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در دو شنبه 7 اسفند 1391 |

 mbt02ali2lo06fugogk.jpg

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در یک شنبه 6 اسفند 1391 |

به گزارش گروه خبر بروزترین ها تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است که حتى شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزارى مى جوید. شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى کند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تاءیید نمى کند. یکى از این اعمال ، نابود کردن وجهه افراد در جامعه ، و ریختن آبروى آن ها به وسیله بهتان یا نعمت است .

تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد که مى توان آن ها را در دو عنوان ذیل جاى داد:

۱ – پیامد تهمت بر بعد معنوى انسان

در روایتى از امام جعفر صادق (علیه السلام ) در این باره آمده است :

اذا اتهم المۆ من اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء(۱).

آن گاه که مۆ من به برادر مۆ منش تهمت زند، ایمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه که نمک در آب ذوب مى شود.

همان طور که از این روایت بر مى آید، تهمت موجب از بین رفتن ایمان مۆ من مى شود.

در توضیح این مطلب باید گفت که بسیارى از اعمال انسان بر ایمان او تاثیر مى گذارد. همچنین درباره این اعمال ، دو حالت “انجام ” و “ترک” وجود دارد که هر دو حالت ، در بعد ایمانى او موثر است . ترک واجبات از سویى و انجام گناهان از سوى دیگر، ایمان انسان را ضعیف مى کند. “ترک واجب”و “انجام حرام ” را مى توان دو گونه از کفر عملى به شمار آورد که “انجام حرام ” شامل “تهمت ” هم مى شود و ضعف و نابودى ایمان را در پى دارد.

۲ – پیامد تهمت بر روابط انسانى

تهمت مایه نابودى حریم برادرى و روابط انسانى میان افراد جامعه بشرى است و جو عدم اعتماد و ترس از اطمینان را فراهم مى سازد:

امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرمود:

من اتهم اخاه فى دینه فلا حرمه بینهما(۲).

کسى که برادر دینى اش را متهم کند [= به او تهمت بزند]، بینشان حرمتى وجود ندارد.

دین مبین اسلام ، آبرو و حرمت مۆ من را بزرگ تر از کعبه و حتى قرآن دانسته است و با آگاهى از چنین ارزشى ، هیچ کس نباید به خود اجازه دهد به حریم آبروى دیگران تجاوز کند
منظور از کلمه “فى دینه ” در جمله من اتهم اخاه فى دینه چه تهمت زدن به”برادر ایمانى” باشد، به این صورت که کلمه “فى دینه”را صفتى براى کلمه “اخاه” بدانیم و چه متهم کردن او در امور دینى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پدید نمى آید؛ چرا که دین الاهى مانند ریسمانى است که همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ایمانى برقرار مى کنند که این پیوند از پیوند نسبى و سببى بسیار محکم تر است . با تهمت زدن به برادر یا خواهر دینى ، این رابطه محکم قطع مى شود.

انسان عاقل و متدینى که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دین نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه این کار را نمى دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانى به خوى حیوانى گرویده باشد.

با بررسى این مساءله در جامعه ، مشاهده مى شود که افرادى براى رسیدن به اهدافى شیطانى مى کوشند دیگران را مورد “تهمت” و “بهتان”قرار دهند؛ ولى در نهایت امر، به ذلت و بیچارگى کشیده خواهند شد.
موضع ابلیس در برابر تهمت و بهتان
تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است که حتى شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزارى مى جوید. شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى کند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پلیدند که شیطان هم آن ها را تاءیید نمى کند. یکى از این اعمال ، نابود کردن وجهه افراد در جامعه ، و ریختن آبروى آن ها به وسیله بهتان یا نعمت است .

امام جعفر صادق (علیه السلام ) در این زمینه مى فرماید:

من روى على مۆ من روایه یرید بها شینه و هدم مروءته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایه الشیطان ، فلا یقبله الشیطان (۳).

اگر کسى سخنى را بر ضد مۆ منى نقل کند و قصدش از آن ، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ (ولى) شیطان هم او را نمى پذیرد.

انسان عاقل و متدینى که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دین نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه این کار را نمى دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانى به خوى حیوانى گرویده باشد
راه هاى درمان تهمت
پاک ساختن زبان از آفت تهمت ، با کوششى مداوم میسر خواهد بود.

درمان این بیمارى را باید با اندیشه و دقت در پیامدهاى زشت و نازیباى آن آغاز کرد؛ سپس به یادآورى مستمر آن ها پرداخت که : «فان الذکرى تنفع المومنین» (۴)

یادآورى پیامدهاى تهمت ، تنفر و انزجار قلبى انسان از این رفتار زشت و پلید را در پى خواهد داشت و بدیهى است که تمام حرکات درونى و برونى انسان ، بر پایه “دوست داشتن ” و “نفرت ورزیدن” انجام مى گیرد؛ از این رو مى باید در صدد ایجاد و تقویت حالت انزجار از تهمت بر آمد تا بتوان به سوى ترک آن گام برداشت . همچنین باید به ارزش و عظمت آبروى دیگران اندیشید تا به سادگى به سمت تخریب آن گام برداشت .

دین مبین اسلام ، آبرو و حرمت مۆ من را بزرگ تر از کعبه و حتى قرآن (۵) دانسته است و با آگاهى از چنین ارزشى ، هیچ کس نباید به خود اجازه دهد به حریم آبروى دیگران تجاوز کند. تقویت حسن ظن و حمل رفتار دیگران بر وجه نیکو، راه دیگرى براى درمان این بیمارى نابود کننده است .

منبع :تبیان

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در یک شنبه 6 اسفند 1391 |

پروفسور محمد ضیاءالدین حامد از اساتید علوم بیولوژیک و از مسوولان پژوهشگاه مرکز تکنولوژی قاهره با اعلام این خبر اظهار داشت: در قرن حاضر که انسان از هر جهت در معرض الکترومغناطیس‌ها قرار دارد و هم‌چنین نیاز انسان به تخلیه اشعه‌های زائد وجود دارد، دریافتیم که تخلیه این اشعه‌ها از طریق سجده کردن صورت می‌گیرد.

وی ادامه داد: بر اساس یافته‌های موجود، هر اندازه که محور طولی انسان کاهش یابد، میزان در معرض اشعه‌های الکترومغناطیسی قرار گرفتن او نیز کم می‌شود.

در زمان سجده کردن هم محور طولی انسان و هم به دنبال آن میزان تاثیرگذاری الکتریسیته‌ها کم می‌شود و سپس عمل تخلیه از طریق تماس پیشانی با زمین صورت می‌گیرد، البته در زمان سجده به دلیل آنکه دیگر نقاط بدن هم با زمین ارتباط می‌یابند، عمل تخلیه آسان تر انجام می‌شود و انسان از بیماری‌های روحی، جسمی و حتی سرطان در امان می‌ماند.

وی افزود: شیوه درست تخلیه الکتریسیته‌ی بدن به همان شیوه‌ای است که انسان در زمان نماز گزاردن دارد و به سوی مکه نماز می‌خواند، چرا که این حالت بهترین حالت است و شخص احساس آرامش و راحتی بیشتری خواهد داشت.

منبع : ایسنا

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در شنبه 5 اسفند 1391 |

 

   چگونه توکل بر خدا کنیم؟

 

توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...

 

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در شنبه 5 اسفند 1391 |
حدیث (1) امام على عليه السلام :

اَلتَّوَكُلُّ عَلَى اللّه نَجاةً مِنْ كُلِّ سوءٍ وَحِرْزٌ مِنْ كُلِّ عَدُوٍّ؛

توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.

بحارالأنوار، ج78، ص79، ح56

حدیث (2) امام على عليه السلام :

مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَْسْبابِ؛

هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد.

غررالحكم، ج5، ص425، ح9028

حدیث (3) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللّه كَفاهُ مَؤنَتَهُ وَرِزْقَهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ؛

هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى دهد.

كنزالعمال، ج3، ص103، ح5693

حدیث (4) قال الصادق علیه السلام :

إِنَّ الغِنى وَالْعِزَّ يَجولانِ فَإِذا ظَفِرا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ أَوْطَنا؛

بى نيازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جايگاه توكل دست يافتند در آنجا قرار مى گيرند.

كافى، ج2، ص65، ح3

حدیث (5) قال الباقر علیه السلام :

مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللّه لايُغْلَبُ وَمَنِ اعْتَصَمَ بِاللّه لايُهْزَمُ؛

هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.

جامع الأخبار، ص 322

حدیث (6) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَلتَّوَكُّلُ بَعْدَ الْكَيْسِ مَؤْعِظَةٌ؛

توكّل كردن (به خدا) بعد از به كار بردن عقل، خود موعظه است.

كنزالعمال، ج3، ص103، ح5696

حدیث (7) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَلطِّيَرَةُ شِرْكُ وَمامِنّا إِلاّ وَلكِنَّ اللّه يُذْهِبُهُ بِالتَّوَكُّلِ؛

فال بد زدن شرك است و هيچ كس ازما نيست مگر اين كه به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، اما خداوند با توكل به او آن را از بين مى برد.

سنن ابن ماجه، ج2، ص1170، ح3538

حدیث (8) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

رَأى رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله قَوْما لا يَزْرَعونَ قالَ: ما أَنْتُمْ؟ قالوُا: نَحْنُ الْمُتَوَكِّلونَ، قالَ: لا، بَلْ أَنْتُمْ المُتَّكِلونَ؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله گروهى را كه كشت و كار نمى كردند، ديدند و فرمودند: شما چه كاره ايد؟ عرض كردند ما توكل كنندگانيم. فرمودند: نه، شما سر باريد.

مستدرك الوسائل، ج11، ص217، ح12789

حدیث (9) قال الكاظم علیه السلام :

لَمّا سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعالى: (وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه فَهُوَ حَسْبُهُ) ـ : اَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللّه دَرَجاتٌ، مِنْها أَنْ تَتَوَكَّلَ عَلَى اللّه فى اُمورِكَ كُلِّها فَما فَعَلَ بِكَ كُنْتَ عَنْهُ راضيا تَعْلَمُ اءَنَّهُ لايَألوكَ خَيْرا وَفَضْلاً وَتَعْلَمُ أَنَّ الْحُكْمَ فى ذلِكَ لَهُ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه بِتَفويضِ ذلِكَ إِلَيْهِ وَثِقْ بِهِ فيها وَفى غَيْرِها؛

در پاسخ به سؤال از آيه «و هر كس به خدا توكل كند او براى وى بس است» توكل كردن بر خدا درجاتى دارد: يكى از آنها اين است كه در تمام كارهايت به خدا توكل كنى و هر چه با تو كرد از او خشنود باشى و بدانى كه او نسبت به تو از هيچ خير و تفضّلى كوتاهى نمى كند و بدانى كه در اين باره حكم، حكم اوست، پس با واگذارى كارهايت به خدا بر او توكل كن و در آن كارها و ديگر كارها به او اعتماد داشته باش.

كافى، ج2، ص65، ح5

حدیث (10) قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

يَقولُ اللّه عَزَّوَجَلَّ ما مِنْ مَخْلوقٍ يَعْتَصِمُ دونى إِلاّ قَطَعْتُ أسْبابَ السَّماواتِ وَأسبابَ الأَْرْضِ مِنْ دونِهِ فَإِنْ سَأَلَنى لَمْ اُعْطِهِ وَإِنْ دَعانى لَمْ اُجِبْهُ؛

خداوند عزوجل مى فرمايد: هيچ مخلوقى نيست كه به غير من پناه ببرد، مگر اين كه دستش را از اسباب و ريسمان هاى آسمانها و زمين كوتاه كنم، پس اگر از من بخواهد عطايش نكنم و اگر مرا بخواند جوابش ندهم.

امالى طوسى، ص585، ح1210

حدیث (11) قال الكاظم علیه السلام :

مَن أرادَ أن یکنَ‌ أقوَی النّاسِ‌ فَلیتَوکل عَلی اللهِ؛
هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.

بحار الانوار، ج7، ص143

حدیث (12) امام رضا علیه السلام :

ما حَدُّ التَّوکل؟ فَقال لی: اَن لا تَخافَ معَ اللهِ اَحَداً؛

حد توکل چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه با وجود خدا از هیچ کس نترسی

جهاد النفس،ح 292

حدیث (13) امام موسی کاظم علیه السلام :

مَن اَراد ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله؛

هر که می خواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید .

بحاالانوار، ج71، ص143

حدیث (14) امام جواد علیه السلام :

الثِّقَةُ بِاللهِ ثَمَنٌ لِکٌلِّ غالٍ و سُلَّمٌ اِلى کُلِّ عالٍ؛

اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.

بحارالانوار، ج۵، ص۱۴

حدیث (15) امام جواد علیه السلام :

ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛

سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .

مسند الامام الجواد، ص 247

حدیث (16) امام علی علیه السلام :

مَن تَوکَّلَ عَلَی اللهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَت عَلَیهِ الأسبابُ
هر که بر خدا توکل کند دشواریها برایش آسان شده و اسباب برایش فراهم گردد.

غررالحکم ح3888 ص197

موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در شنبه 5 اسفند 1391 |
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 22 صفحه بعد
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )