يكى از مسائل مهم اعتقادى فاعليت خداوند و تأثير او در وجود مىباشد كه اين مسأله از مراتب توحيد به شمار مىآيد. در اين زمينه عدهاى تا آن جا پيش رفتهاند كه معتقد شدهاند هر آنچه از انسان صادر مىشود فاعل واقعى آن خداوند است و انسان هيچگونه قدرت و ارادهاى از خود ندارد. البته اگر اين ديدگاه را بپذيريم، ارتكاب جرائم و جنايات و صدور افعال ناپسند را نبايد به انسان نسبت داد و نبايد او را بر انجام چنين كارهايى مؤاخذه كرد؛ زيرا او در ارتكاب چنين اعمالى هيچ نقش و ارادهاى نداشته است؛ در نتيجه اعتقاد به جزا و كيفر روز قيامت و محاسبه اعمال انسان در آن روز غيرقابل قبول خواهد بود، چه اين كه مجازات انسانى كه در انجام كارى هيچ نقشى نداشته و تحت اراده الهى و بالاجبار آن كار را انجام داده است، به دور از عدالت الهى بلكه قبيح مىباشد. مىبينيم در قرآن گاهى هدايت به خداوند نسبت داده مىشود و گاهى به عواملى ديگر و همچنين ضلالت. حال اگر قائل به عدم نقشى براى انسان شويم و هدايت و ضلالت را معلول اراده الهى بدانيم، در واقع اختيار را از كف انسان گرفتهايم و همان اشكالى كه در بحث توحيد مطرح است در اين جا نيز خودنمايى مىكند. ما براى روشن شدن اين مسأله به آيات قرآن مراجعه مىكنيم تا ببينيم قرآن چه چيزهايى را عوامل هدايت يا ضلالت مىداند. از ديدگاه قرآن، خداوند، قرآن و انبياء راهنمايان بشر مىباشند و در عين حال خدا، قرآن، انسان و شيطان به عنوان گمراه كنندگان مطرح هستند كه خدا و قرآن در هر دو مورد در آيات قرآن به چشم مىخورند.
نقش خداوند در هدايت و ضلالت
هدايت و ضلالت در بسيارى از آيات قرآن به خداوند نسبت داده شده است؛ اسناد هدايت عامه به خداوند در آياتى مانند: «ربّنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثمّ هدى» گفت: «پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده سپس هدايت كرده است!» (طه/ 50) و يا «انّا هديناه السبيل امّا شاكرا و اما كفورا» ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس (انسان/ 3) از اين باب است كه خداوند انسان را آفريده، استعداد و قواى طبيعى و فطرى را در اختيار انسان قرار داده، وى را به نيروى عقل مجهّز نمود، و نيز پيشوايانى را براى هدايت تشريعى به سوى بشر فرستاده است. پس استناد اين مرحله از هدايت به خداوند نياز به توضيح ندارد. هدايت خاص كه همان توفيق رحمانى يا رساندن به هدف است هر چند زمينههاى آن را خود انسان با استفاده از هدايت عام الهى ايجاد مىكند، اما در قرآن به خداوند نسبت داده مىشود. همچنين كسانى كه از هدايت عام الهى در مرحله اول استفاده نكنند، خداوند آنها را گمراه مىكند و اين كه ضلالت در آياتى از قرآن به خداوند نسبت داده مىشود، در اين مرحله و به اين معنى است.(اعراف/ 43و 178،رعد/ 27)
اين ضلالت گر چه از خود انسان سرچشمه مىگيرد و گمراه شدن او ناشى از توجه نكردن به دستورات پيامبران و بزرگان و بىتوجهى به نداى فطرت بوده، ولى از آن جا كه اين انتخاب برخاسته از اراده انسان بوده و اين اراده را خداوند آفريده و در اختيار انسان قرار داده، اين ضلالت به خداوند نسبت داده شده است؛ چنان كه بسيارى از افعالى كه از انسان صادر مىشود به خداوند نسبت داده شده است؛ همانند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللّه رمى» و اين تو نبودى (اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها) انداختى بلكه خدا انداخت! (انفال/ 17). در اين مورد گر چه پرتاب تير توسط انسان و با نيروى بازورى او انجام مىشود، اما از آن جا كه نيروى تدبير، توان بازو و اراده را خداوند در اختيار او قرار داده و نيز در هر لحظه ممكن است آنها را سلب كند، اين عمل به خداوند نسبت داده شده است.
نقش كتب آسمانى در هدايت و ضلالت
كتب آسمانى با تبيين تكاليف بشر كه زمينه را براى راهنمايى او فراهم مىكند يكى از منابع اصلى هدايت انسان مىباشند. پيامبران نيز در حقيقت براى بيان تعاليم اين كتب براى بشر آمدهاند. كتب آسمانى با اين كه متعدد و در ظاهر مختلف به نظر مىرسند، اما در طول و مكمل يكديگر بوده، قرآن كاملترين و برترين نمونه آنهاست. قرآن كتب آسمانى امتهاى گذشته را به عنوان راهنماى بشر معرفى مىكند: «انّا انزلنا التوراة فيها هدىً و نور» ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن، هدايت و نور بود (مائده/ 44)«و آتيناه الانجيل فيه هدىً و نور» و انجيل را به او داديم كه در آن، هدايت و نور بود (مائده/46). اين آيات بيان مىكنند كه كتب آسمانى براى هدايت نوع بشر آمدهاند؛ مثلاً در سوره يونس مىفرمايد: اى مردم از سوى پروردگار شما برايتان پند و اندرزهايى آمده كه درمانى است براى آنچه در سينههاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان به خدا.(يونس/ 57،بقره/ 2)گاهى نيز قرآن يا كتب پيشين به عنوان وسيله گمراهى افراد بيان شدهاند(مائده/ 64) و توجيه آن چنين است كه قرآن براى هدايت انسان و ايمان آنها نازل شده، اما موضعگيرى و عكسالعمل آنها در مقابل تعاليم قرآن موجب ازدياد كفر آنان مىگردد. آنان وقتى گسترش اسلام و نفوذ آيات قرآن را مىبينند، از آن جا كه اسلام را نپذيرفتهاند، سعى مىكنند در مقابل آن بايستند و مانع پيشرفت آن شوند؛ از اين رو روز بروز از هدايت الهى و راهى كه قرآن ارائه نموده فاصله مىگيرند و در واقع كفر آنها افزايش مىيابد. اين گونه ازدياد گمراهى و طغيان در آيات مذكور به قرآن نسبت داده شده است.
نقش انبياء در هدايت
انبياء همواره به عنوان هادى مطرح هستند و صفت گمراه كردن در قرآن به آنها نسبت داده نشده است. از نظر قرآن آفرينش انسان در پى هدفى خاص يعنى تكامل و دستيابى به كمال مطلق و تقرّب به جوار حضرت حق مىباشد و بدين منظور هر چند به انسان استعداد فطرى و نيروى تعقل و تفكر داده شده، اما براى شكوفايى اين استعدادهاى انسانى و افروختن مشعلى فروزان براى حركت در طريق وصول به حق نياز به وسيلهاى است تا بتواند انسان را در اين راه پرپيچ و خم راهنمايى كند و انسان مادى را با آن هدف غيرمادى مرتبط سازد. آن وسيله و واسطه انبياء الهى هستند كه ماهيتى بشرى دارند و از ويژگيهاى انسان برخوردارند، اما در بعد معنوى سرآمد تمام افراد عصر خود بودهاند. آنها اسوه و الگوى افراد هستند و انسانها با اقتدا به آنها و پيروى از اعمال و گفتارشان در راه حق و حقيقت گام مىنهد: «اولئك الذين هدى اللّه فبهُداهم اقتده» آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن! (انعام/ 90)
هدايت انبياء در عرض هدايت الهى نيست، بلكه در طول آن، به دستور خداوند و برخاسته از مصلحتانديشى و لطف حضرت حق و مكمل هدايت بارى تعالى است. خداوند رحمان است و لطيف و لطف او ايجاب مىكند كه بشر را به سوى سعادت ابدى هدايت كند و براى عملى كردن اين هدف، افرادى از بين انسانها را بر مىگزيند كه ويژگيهاى انسانى دارند و قادرند با انسان تماس برقرار نمايند، تا انسانها بتوانند دعوت آنان را درك كنند. از سوى ديگر آنان در بعد معنوى بايد به گونهاى باشند كه قابليت ارتباط با عالم معنى و گرفتن وحى را از آن منشأ لطف داشته باشند، و اين افراد انبياء الهى هستند.
نقش انسان در هدايت و ضلالت
انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفريده شده، داراى حق انتخاب است. همچنين انسان با برخوردارى از نيروى عقل و خرد مىتواند خوب و بد را تشخيص دهد و يكى را انتخاب نمايد و چيزى به عنوان جبر كه انسان را وادار به انتخاب راهى خاص كند وجود ندارد. آنچه در اين جا مورد بررسى قرار مىگيرد اين است كه انسان در هدايت يا ضلالت خود چه نقشى را مىتواند ايفا كند و اين كه ديدگاه قرآن در اين مورد چيست؟انسان قابليتهايى دارد كه به فعليت رساندن هر يك از آنها يا توجه خاص به هر كدام از آنها مىتواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آينده او را رقم بزند.انسان بر اساس فطرت خود به سوى كمال گرايش دارد و نيروهايى از قبيل حسّ حقيقتجويى و حس خداپرستى او را در اين راه تحريك مىكنند. با وجود اين، انسان مجبور به پيروى از اين گرايشهاى درونى نيست، بلكه غريزههايى از قبيل شهوت، غضب، قدرتطلبى و خودخواهى نيز در طبيعت انسان هستند كه هر يك منشأ برخى از رفتارها در انسان مىباشند. اين غرايز با اين كه سرمنشأ خير بوده، هر يك به گونهاى به هستى و رشد انسان كمك مىكنند، اما توجه بيش از حد به يكى از آنها و تقويت آن موجب خروج انسان از حدّ اعتدال مىگردد. بدين گونه انسان مىتواند در تعيين سرنوشت خود مؤثر باشد و از اين روست كه قرآن بسيارى از مشكلات انسان را ناشى از اعمال خود او مىداند چنان كه مىفرمايد بسيارى از گرفتاريهاى شما چيزهاى است كه خود شما در ايجاد آن نقشى داشتهايد.(شورى/ 30)
زمينهها و شرايط هدايت
اكنون بايد ديد اين عوامل در چه شرايطى و با وجود چه زمينههايى در وجود انسان كارايى دارند. فايده اين بحث در اين است كه انسان مىتواند با ايجاد زمينههاى هدايت در سرنوشت آينده خود ايفاء نقش نمايد و نيز دوستان و اطرافيان خود را بشناسد، جبهه حق و عدالت را از جبهه باطل تشخيص دهد و خود را از نيروهاى اهريمنى حفظ نمايد. در ادامه، اين زمينهها يكايك مورد بررسى قرار خواهد گرفت. يكى از زمينههاى هدايت «تقوا» است كه انسان با ايجاد آن مىتواند از تعاليم الهى استفاده نموده، نسبت به آينده خود مطمئن گردد. «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين» آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است (بقره/ 2). تقوا شرط هدايت ثانويه الهى است؛ يعنى هدايت عام شامل تمام افراد است و هر كس مىتواند از نعمت فطرت و عقل و تعاليم انبياء استفاده كند، اما مراحل خاص هدايت از قبيل توفيق شرايط خاصى دارد كه يكى از آنها تقواست و كسانى كه كفر ورزند و به دنبال فسق باشند، از آن محروم هستند.
يكى ديگر از شرايط هدايت «ايمان» است. قرآن در موارد متعددى به اين مطلب اشاره دارد و مىفرمايد كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند به خاطر ايمانشان خداوند آنان را هدايت مىكند. به نظر مىرسد كه مراد از هدايت در اين گونه آيات هدايت خاص يعنى همان توفيقات رحمانى باشد؛ چه اين كه راهنمايى و نشان دادن راه سعادت اختصاص به افراد خاصى ندارد. از ديگر شرايط هدايت اين است كه انسان پذيراى حق و حقيقت باشد، گوشى شنوا و فكرى فعال داشته باشد، نظرات و اقوال متفاوت را مطالعه كرده، پس از ارزيابى، آن را كه حق است بپذيرد: «الذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئك الذين هداهم اللّه...» همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند(زمر/ 18).
اين آيه اعم از هدايت عام الهى و توفيقات خاص او باشد.توضيح آيه در مورد هدايت عامه چنين است كه خداوند راه صحيح و كلمه حق را براى همه بيان كرده، اما آن كس كه حق را نپذيرد از آن بهرهاى نبرده و مىتوان مجازا گفت خدا او را هدايت نكرده است و در مورد هدايت خاصه روشن است كه افراد متعصب كه حاضر نشوند به نظرات ديگران گوش فرا دهند و خود را بهترين افراد بپندارند، از الطاف حق محروم شوند و توفيقات الهى شامل آنها نشود.ديگر از اعمالى كه زمينه هدايت را فراهم مىآورد جهاد با اموال و انفس و هجرت فى سبيل اللّه است. جهاد به معناى كار دشوار و سخت است. و علت نامگذارى اين اعمال به «جهاد» دشوار بودن آنهاست، بلكه بايد گفت اين دشوارترين كارهاست؛ چه اين كه انسان از بهترين سرمايه يعنى جان خود مىگذرد و براى رضايت حضرت حق و قرب پروردگار آن را در طبق اخلاص مىنهد، يا مال خود را كه شب و روز براى گردآورى آن تلاش كرده تقديم حضرت حق مىكند. هجرت نيز كه در جريان آن انسان ممكن است خانواده، فرزندان، اقوام و دوستان و يا اموال خود را رها كند و به ديار غربت روانه شود، كارى است بسيار دشوار. چنين شخصى از وصل ياران چشم مىپوشد تا به وصل جانان نايل آيد و اين هنرنمايى نه كار هر كس، بلكه هنر شخصى است كه اسير اشاره معشوق شده است و عشق در قلبش جلوهگر شده باشد: «و الذين آمنوا و هاجروا و جاهداوا فى سبيل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجةً عنداللّه و اولئك هم الفائزون» آنها كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پيروز و رستگارند (توبه/ 20). بلى رسيدن به منبع فيض الهى كه نهايت سير انسان مىباشد در پرتو مجاهده و هجرت امكان پذير است.
|