مناظرات امامان (ع) با مخالفان

۞جوانان دارالولایه سیستان۞

ولایة علی بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی

درباره ما


این وبلاگ فقط بخاطربرجاماندن نام دارالولایه سیستان درذهن شماعزیزان است.سیستان راازاین روی دارالولایه نام گذاری کرده اندکه درزمان معاویه لعنت الله دستور دادتامولایمان امام علی (ع)برروی منابرسبع لعن کنندولی مردومانی عاشق اهلبیت (ع) ازخطه سیستان این ننگ بزرگ راقبول نکردنندکه داستان درازدارد

نویسندگان

موضوعات مطالب

پیوندهای روزانه

لینک های ویژه

دیگر امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 418
بازدید کل : 616699
تعداد مطالب : 433
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

لینک دوستان وبگاه


 تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوانان دارالولایه سیستان و آدرس h.alamdar.z.LXB.ir لینک نمایید..یاعلی





آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...
حديث شماره : 94       روضه کافی
(حَدِيثُ نَصْرَانِيِّ الشَّامِ مَعَ الْبَاقِرِ (ع ) )
داستان مرد نصرانى شام با امام باقر عليه السلام : 
((94- عمربن عبدالله ثقفى گويد: هشام بن عبدالملك (خليفه اموى ) امام باقرعليه السلام را از مدينه (وطن آنحضرت ) به شام (پايتخت خلفاى اموى ) خواند و در نزد خويش جاي داد، و آنحضرت در مجالس مردم شركت مى كرد و با آنها نشست و برخاست داشت ، در اين بين روزى آن حضرت نشسته بود و گروهى از مردم در نزدش بودند و از او مسائلى مى پرسيدند نگاه آن حضرت به نصارى افتاد كه به كوهى كه در آنجا قرار داشت مى روند.
حضرت پرسيد: اينها را چه شده ؟ آيا امروز عيدى دارند؟ عرض كردند: نه اى فرزند رسول خدا اينها دانشمند و عالمى در اين كوه دارند كه هر سال يك بار در چنين روزى به نزد اين دانشمند مى روند و هر چه خواهند و از هر چه در آينده سال براى آنها پيش آيد از او مى پرسند امام باقر عليه السلام  فرمود: چيزى هم مى داند؟
عرض كردند: از دانشمندترين مردم است ، و از كسانى است كه شاگردان حواريين حضرت عيسى عليه السلام  را درك كرده ، حضرت فرمود: چطور است كه ما نزد او برويم ؟ عرض كردند: اى فرزند رسول خدا ميل شما است ،
راوى گويد: امام باقر عليه السلام سر خود را با جامه پوشانيد و به همراهان به سوى آن كوه براه افتاد و در ميان مردمى كه بكوه مى رفتند خود را انداخته و بيامدند تا در ميان نصارى نشستند.
نصارى فرش گستردند و روى آن پشتيها چيدند سپس رفتند و آن عالم را بيرون آوردند و ابروهاى او را بالا بستند (كه ببيند) پس آن عالم چشمان (نافذ) خود را كه همانند چشمان افعى مى درخشيد گردانده و متوجه امام باقر عليه السلام  شد و به آنحضرت گفت : اى شيخ تو از ما هستى يا از امت مرحومه ؟
امام باقر عليه السلام  فرمود: از امت مرحومه هستم .
عرض كرد: از دانشمندانشان هستى يا از نادانانشان ؟
فرمود: از نادانان ايشان نيستم .
نصرانى گفت : من از تو بپرسم يا تو از من مى پرسى ؟
فرمود: تو از من بپرس .
نصرانى رو به نصارى كرده گفت : اى گروه نصارى مردى از امت محمد به من مى گويد: تو از من بپرس  شايسته است چند مسئله از او بپرسم ، سپس ‍ گفت : اى بنده خدا بگو: آن ساعتى كه نه از شب است و نه از روز چه ساعتى است ؟
امام باقر عليه السلام  فرمود: ما بين سپيده دم تا زدن خورشيد.
نصرانى گفت : اگر نه از ساعتهاى شب است و نه از ساعتهاى روز پس از چه ساعتى است ؟
امام عليه السلام فرمود: از ساعتهاى بهشت است ، و در آن ساعت است كه بيماران ما بهبودى يابند.
نصرانى گفت : من بپرسم يا تو مى پرسى ؟
فرمود: بپرس .
نصرانى رو به نصارى كرده گفت : اى گروه نصارى اين مرد شايسته پرسش ‍ است ، بگو: بهشتيان چگونه اند كه غذا مى خورند ولى مدفوع ندارند نظيرش ‍ را در دنيا براى من بيان كن ؟
امام باقر عليه السلام  فرمود: نظيرش جنين است كه در شكم مادر زندگى مى كند، از همان غذائى كه مادرش مى خورد او هم مى خورد ولى مدفوع ندارد.
نصرانى گفت : مگر نگفتى من از دانشمندان ايشان نيستم ؟
امام باقر عليه السلام  فرمود: من به تو گفتم : من از نادانانشان نيستم نصرانى گفت : تو مى پرسى يا من بپرسم ؟
امام عليه السلام  فرمود: تو بپرس .
نصرانى (رو به نصارى كرده ) گفت : اى گروه نصارى به خدا يك مسئله از او بپرسم كه در آن بماند
امام عليه السلام فرمود بپرس .
نصرانى گفت : به من خبر ده از مردى كه با زنش هم بستر شد و آن زن در همان حال دوقلو آبستن شد و هر دو را در يك ساعت زائيد، و هر دوى آن بچه ها هم در يكساعت مردند، و در يك گور هم دفن شدند ولى يكى از آنها صد و پنجاه سال عمر كرد و ديگرى پنجاه سال آن دو چه كسانى بودند؟
امام باقر عليه السلام  فرمود: آنها عزير و عزره بودند كه همانطور كه گفتى مادرشان بدانها آبستن شد و به همانطور كه گفتى آن دو را زائيد و آن دو چند سالى با هم زندگى كردند سپس خداى تبارك و تعالى عزير را صد سال مى راند، و پس از صد سال دوباره او را زنده كرد و با عزره تا پايان پنجاه سال (عمر عزير) زندگى كردند و هر دو در يكساعت مردند.
نصرانى گفت : اى گروه نصارى من تا كنون به چشم خود مردى دانشمندتر از اين مرد نديده ام ، و تا اين مرد در شام است از من هيچ حرفى نپرسيد، مرا به جاى خود باز گردانيد.
رواى گويد: او را به مغازه اش (جايگاهى كه در آن زندگى مى كرد) برگرداندند، و آنروز نصارى با امام باقر عليه السلام  به شهر باز گشتند. ))


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در 24 مرداد 1391 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )