روز بیستم محرم الحرام سال 61 هجری بر سر اسرای کربلا و اهل بیت امام حسین(ع) چه گذشت؟

۞جوانان دارالولایه سیستان۞

ولایة علی بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی

درباره ما


این وبلاگ فقط بخاطربرجاماندن نام دارالولایه سیستان درذهن شماعزیزان است.سیستان راازاین روی دارالولایه نام گذاری کرده اندکه درزمان معاویه لعنت الله دستور دادتامولایمان امام علی (ع)برروی منابرسبع لعن کنندولی مردومانی عاشق اهلبیت (ع) ازخطه سیستان این ننگ بزرگ راقبول نکردنندکه داستان درازدارد

نویسندگان

موضوعات مطالب

پیوندهای روزانه

لینک های ویژه

دیگر امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 420
بازدید کل : 616701
تعداد مطالب : 433
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

لینک دوستان وبگاه


 تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوانان دارالولایه سیستان و آدرس h.alamdar.z.LXB.ir لینک نمایید..یاعلی





آرشیو مطالب

برچسب‌ها

طراح قالب

ثامن تم؛مرجع قالب و ابزار مذهبی وبلاگ و سایت
یا صاحب الزمان (عج) السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) یا مهدی ادرکنی ...

در رخداد روز بیستم محرم سال 61 ه - ق پیرامون واقعه کربلا در این‌باره می‌خوانیم:


بعد از 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از قبیله «بنی اسد» بدن شریف "جون"
غلام ابوذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او
را دفن کردند.

«جون» کسی بود که امیرالمومنین(ع) او را به 150 دینار خرید
و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند این غلام برای
کمک به او به آن‌جا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت
امیرالمومنین(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(ع) و سپس به خدمت
امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.


هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین(ع) آمد و برای
میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.

حضرت فرمودند: در
این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا
مساز.

«جون» خود را بر قدم‌های مبارک امام حسین(ع) انداخت و بوسید و گفت:
ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه‌لیس شما بودم و حال
که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

«جون» با خود فکر کرد: من کجا و
این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم
و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش
گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی‌شوم
تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می‌گفت و گریه می‌کرد به حدی که
امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.

با آن‌که جون پیرمردی 90 ساله بود،
ولی بچه‌ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه‌ها برای خداحافظی و
طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به
زبانی ساکت کرد و به خیمه‌ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.
او جنگ نمایانی کرد، تا آن‌که اطراف او را گرفتند و زخم‌های فراوانی به او وارد
کردند.

هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(ع) سر او را به دامن گرفت و
بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: « بارالها،
رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».

از
برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام
رسید. چنان‌که وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر
بود.


به این سایت رأی بدهید به این سایت رأی بدهید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط :
نویسنده زریافتی در سه شنبه 12 آبان 1394 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
طراحی و بهینه سازی قالب : ثامن تم ( علیرضا حقیقت )